آل سلجوق
ظهور سلاجقه در ایران خصوصاً، و آسیای غربی عموماً، از بزرگترین وقایع و شروع دوره ی جدیدی در تاریخ ایران است. آل سلجوق در ایران وحدت سیاسی را به وجود آوردند و ایرانی ها را که در تحت حاکمیت سلسله های متفرق و
نویسنده: محمد حسن نیا
ظهور سلاجقه در ایران خصوصاً، و آسیای غربی عموماً، از بزرگترین وقایع و شروع دوره ی جدیدی در تاریخ ایران است. آل سلجوق در ایران وحدت سیاسی را به وجود آوردند و ایرانی ها را که در تحت حاکمیت سلسله های متفرق و جانشینان خلفای بغداد سر می کردند، تحت امر یک دولت آوردند، تشبثاتی که در زمان غزنوی برای رسمیت زبان فارسی شده بود، در دوره سلجوق جامه ی عمل پوشید و سلاجقه زبان فارسی را رسمی و تقویم را با اسامی ماه های ایرانی به جای تقویم و ماه های قمری استعمال می کردند. آداب و تمدن ایرانی که به واسطه ی اهمال آل بویه، منحصر به ایران شرقی شده بود و دانشمندان و شاعران قسمت غربی ایران بیش تر آثار خود را به زبان عربی می نوشتند، به طور کلی جای خود را به زبان فارسی داد و استعمال زبان عربی کمتر شد. تمدن ایران در زمان سلاجقه به منتهی درجه ی ظرافت و زیبایی رسید. در نقاشی و معماری و غیره ترقیبات فوق العاده مشهود شد. روح ایرانی که تا آن زمان افسرده بود، با تربیت آل سلجوق، در ادبیات و صنایع خود را نشان داد و در نتیجه، تمدن جدیدی به نام «تمدن سلاجقه ی ایران» که در تاریخ سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه ای دارد، تأسیس شد. سلاجقه به سه بخش تقسیم شدند: یک قسمت از این خاندان با سرعت زیاد سرتاسر ایالت بیزانس شرقی را تحت تسلط خود درآورد، دولت سلاجقه ی روم را تأسیس کرد و به تبع آن، زبان، ادبیات و علوم و صنایع ایران، با نژاد جنگجویان ایران ترک مخلوط شد و به جای نژاد و تمدن یونان، در آسیای صغیر برقرار و زبان فارسی زبان رسمی دولت سلاجقه ی روم شد. تمدن ایرانی که بعد از ظهور اسکندر از سواحل شرقی هلسپون و داردانل عقب نشینی کرده بود، بعد از چندین سده دوباره با این خاندان در صحراهای لیدی و فریزی با کمال استحکام ریشه دواند و در ظهور مغول، مملکت سلاجقه ی روم، پناهگاه امنی برای ایرانی ها بود. آثار ادبا و شعرا و علمای فارسی زبان این مملکت، مانند حضرت مولانای رومی، ابن بی بی، قانعی طوسی، صدرالدین قونیوی و صدها نفر دیگر به هیچ وجه در زیبایی فصاحت و بلاغت از آثار ایرانی های معاصر خود نازل تر نیست. صنایع سلاجقه ی روم در تاریخ صنعت مقام بزرگی دارد و همان صنعت خالص ایرانی است که تحت نفوذ صنایع بیزانس و سوریه ی شمالی به وجود آمده است. بالاخره یکی از مشخصه های سلجوقیان، ذوق و علاقه ی شدید بسیاری از افراد این خانواده به شعر فارسی است. سلاطینی چون طغرل سلجوقی و کیقباد از سلاجقه ی روم، که اشعار آن ها را می توان از حیث زیبایی و بلاغت، در ردیف اشعار اساتید قرار داد.
بدیهی است اطلاع از جزئیات تاریخ آل سلجوق و شعب آن در تاریخ ایران و سایر ممالک آسیای غربی، اهمیت مخصوصی دارد. مهم ترین کتاب در این خصوص که در دست است، همان کتاب معروف ابن اثیر است. آن مورخ بزرگ، اطلاعات خصوصی خود را با محتویات مشارب التجارب شمس الدین بیهقی و تاریخ ابن عبدالملک همدانی، تاریخ سلاجقه ی عماد کاتب و منتظم ابوالفرج بن جوزی در یک جا گرد آورده و معلومات بسیار نفیس ذی قیمتی در خصوص دول مختلفه ی سلاجقه در کتاب خود مندرج ساخته است که مورخان عرب، مانند بسط ابن جوزی، بیبرس منصوری، نویری، ذهبی و ابن خلدون همان اطلاعات ابن اثیر را خلاصه کرده اند. مهم ترین مأخذ فارسی تاریخ سلاجقه، زبده التواریخ حافظ ابرو، راحه الصدور راوندی و سلجوقنامه ی ظهیری هستند که در این نوشتار بررسی و واکاوی می شود.
در مجموع می توان گفت ورود ترکان سلجوقی، نشانه ی عصر جدیدی از تاریخ ایران است. پیش از قرن یازدهم، ترک هایی در صحنه حضور داشتند، همانند مملوک های خلیفه ی بغداد نظیر غزنویان، با استفاده از یک رشته جریانات داخلی خود، قدرت را به دست گرفتند. در مورد سلجوقیان، وضعیت متفاوت بود. آن ها ایران را تصرف کردند و سرزمین های دیگری را نیز از سرحدات دارالاسلام به اشغال خود درآوردند. سلجوقیان هنوز هم چادرنشین بودند و هنوز هم نظام قبیله ای داشتند. این پیروزی آن ها، نشانه ی آغاز دوران حاکمیت ترک ها بر ایران بود، دورانی که تا اوایل سده ی شانزدهم و به عبارتی حتی تا سال 1925 تداوم یافت. (مورگان، 1374: 37)
سلجوقیان قبیله ای از ترک های اوغز بودند که به نام رهبر خود، سلجوق نامیده شدند. نخستین اطلاعی که از آن ها داریم، مربوط به نیمه ی دوم قرن دهم است که در بخش سفلای حوزه ی آبریز رودخانه ی سیردریا در آسیای مرکزی و دقیقاً در سرحدات دارالاسلام زندگی می کردند. مقارن با همین ایام بود که در نتیجه ی فعالیت های تبلیغی صوفیان سیاحت گر، به اسلام گرویدند. این قبیل صوفیان، نوعی آیین عرفانی شخصی و عاطفی را تبلیغ می کردند. (مورگان، 1373: 36)
ماهیت حرکت غزانی که سلجوقیان رهبر آن ها بودند، در حد یک کوچ ایلیاتی کوچک بود. دقاق، جد اعلای خاندان سلجوقی و فرزند او، سلجوق، گویا در آغاز در خدمت یبغو، خان ترکان قرلق قرار داشتند. اختلاف با یبغو، باعث جدایی سلجوق از آن ها شد. سلجوق با خدم و خشم خود به جند فرار کرد. خاندان سلجوقی در سال های نخستین قرن پنجم هجری قمری در همان جا به اسلام گرویدند.
(لمبتن، 1372: 11)
دوره ی سلجوقیان از بعضی لحاظ با دوره های قبل و بعد خود فرقی نداشت. این دوره، دوره ای از جنگ های شدید بود؛ شدت عمل، قحطی، طاعون، سختی، بی خبری، سخت کشی، از ویژگی های عادی این روزگار به شمار می رفت. اما از سوی دیگر، دوره ای بود که در خلال آن، تمدن ایرانی به قلل پیشرفت های معنوی و مادی ای دست یافت که ادوار دیگر هرگز به پای آن نرسید. (لمبتون، 1363: 10)
از نظر تاریخ نگاری، دوره ی سلجوقیان به رغم چند بررسی مختصر و مفید، هنوز منتظر پژوهشگر و مورخ جامعه نگری است که نقش و سهم آن ها را در جهان اسلام مورد بررسی قرار دهد. (اشپولر و دیگران، 1380: 65) در ایران هم چند کتاب به زبان فارسی در مورد سلجوقیان تألیف شده که به نظر می رسد علم رغم برخی از برجستگی ها که تعدادی از این کتاب ها دارا هستند، لازم است تألیفات بیش تری در این زمینه صورت گیرد.
کتاب سلجوقنامه ی ظهیر الدین نیشابوری که در دست بررسی است، از جمله منابع دست اول تاریخی است که در زمینه ی تاریخ سلجوقیان به زبان فارسی نوشته شده است.
این کتاب با ستایش خداوند منان و صفات جلیله ی او شروع می شود. مؤلف با استفاده از ادبیات آن زمان، این گونه نوشته است: « سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله و تقدس اسمائه که موصوفست ذات بزرگوار او بیقاء قدم، و منزه است صفات او از نقص حدوث و عدم، موجد کارخانه ای که سقف آن عرش افلاکست و صانع الوانی که فرش و طرح آن بساط خاک، آن خداوندی که نیست و هست ایجاد و آثار صنع قدرت اوست، و درود بر سید ثقلین و صاحب قاب قوسین که شرع او شایع رسل امم را فسخ کرد و حکم نافذ او احکام عرب و عجم نسخ، و سلام و تحیت فراوان بر یاران و اهل بیت او که مصابیح ممالک تقوی و مفاتیح ابواب ارشاد و هدی بودند. بباید دانست که برگزیدگان خلائق ملائکه مقرب و انبیاء و امامان دین و پادشاهان عادلند و هر صنفی را مرتبه و درجه ای هست و مقربان حضرت قدس و ساکنان روضه انس و انبیاء و اوصیا واسطه اند...»
در ادامه، نویسنده به وصف آل سلجوق و مزایای آن ها بر سلاطین و شاهان قدیم تر
می پردازد: «... در مدت ایام و سیرت پادشاهان عراق و خراسان طاهریه و صفاریه و سامانیه و غرچقیه و دیالمه و غوریه و سلجوقیه، سلاطین بزرگوارتر و بر رعیت مشفق تر از آل سلجوق نبودند و چندان خیرات که در دولت سلاطین ظاهر و انشاء گشت، از احیای معالم دین و تشیید قواعد مسلمانی و بناهای مساجد و رباطات و قناطر و ادرار و افطار و اوقاف که بر علما و سادات و زهاد و ابرار که در هیچ روزگار نبوده و آثار آن در ممالک اسلام ظاهر است و اجتهادی که فرموده در غزوه کفار و دفع و قهر اشرار وسیعی که بایام دولت خلفا کرده اند بر روی روزگار و صفحه جبین لیل و نهار باقیست، پس ملوک روزگار را باداب و سیر پسندیده ایشان اقتدا کردن سبب تأکید دین و دولت و تأسیس قوائد مملکت باشد.»
سپس نویسنده به صورت دقیق، سلسله نسب سلجوقیان را می آورد و جغرافیای تاریخی و مسکن اولیه ی آنان را به همراه دلایل مهاجرتشان در این کتاب بررسی می کند. نخستین برخوردها بین سلطان محمود غزنوی و سلاجقه به شیوه بسیار جالبی در این کتاب آمده است و کتاب های دیگری که در مورد سلجوقیان نوشته شده است، مباحث مربوط به رویارویی سلطان محمود غزنوی با سلجوقیان را از این کتاب گرفته اند.
نویسنده ی کتاب، دلیل اصلی قرابت سلجوقیان با سلطان محمود غزنوی را استفاده ی سلطان محمود از این نیروها برای غزوات جدید می داند و در این ارتباط می آورد: «محمود مدتی در قعر این بحث غواصی می کرد تا رأی زرین اقتضای آن کرد که به مطالعه و مشاهده ایلکخان بجانب بخارا نهضت نمود و سفیری چرب زبان بایشان فرستاد و پیغام داد که ما همواره بدیار سند و اقاصی هند عزیمت غزو می افتد و در بلاد اسلام موافقت ها و مرافقت ما می نمایند. از کمال خرد و کاردانی و کفایت و شهامت شما عجب داشته می آید که بحکم مجاورت و حق همسایگی هیچ وقت از شما فوجی باحراز چنین سعادت حق مبادرت ننمودند و از جانب ما التماس نکردند. معهذا ما را بدوستی و مصادقت شما رغبتی تمامست و چون بعد مسافت بقرب مبدل شد، باید که مقدم و سرور شما عزیمت حضرت مصمم کند تا آنچه مصلحت و مقتضی وقت باشد، استماع کرده با خلیع پادشاهانه مراجعت نماید. چون پیغام سفیر بایشان رسید، اسرائیل را که مقدم ایشان بود با ده هزار سوار گزیده غزیمت خدمت سلطان جزم کرد. سلطان چون وصول ایشان استماع نمود، باز رسول فرستاد که حالا ما را بمددی حاجت نیست، جریده بیایید که مقصود دیدار است و گفتار و استظهاری که از جانبین برود بر وفق امر و امتثال فرمان. اسرائیل با سیصد نفر از جوانان خوش منظر بگزید و بحضرت آمد. فرزند خود، ابولفوارس قتلمش را با خود بیاورد. چون بشرف تقبیل ببارگاه مستعد گشتند، سلطان او را ترحیب و اکرام تمام کرد و با خویشتن در گوشه ای نشاند بالای تمام امرا. پس مجلس بزم بیاراستند. چون شرابی ارغوانی با استماع آواز غنی پیمودند، در اثناء محاوره و مناقصه سلطان از او استکشاف می نماید که ما را هر وقت بجانب سند بغزای کفار مبادرت می باید نمود و بلاد خراسان مهمل و معطل می ماند، توقع جانب شما آنست که میان جانبین عقدی و استظهاری باشد تا اگر وقتی از طرف خصمی قوی پیدا آید، باستمداد حاجت افتد، شما معونت دریغ ندارید. اسراییل بپاسخ می گوید که از ما در بندگی سلطان تأخیر و تقصیری نباشد. محمود می گوید اگر وقتی ما را بلشکری حاجت افتد، شما معاونت دریغ ندارید. اسرائیل بپاسخ می گوید که از ما در بندگی سلطان تأخیر و تقصیری نباشد. محمود می گوید اگر وقتی ما را بلشکری حاجت افتد، چند مقدار مدد توانید نمود...» نویسنده ی این منبع دست اول، با دقت تمام، حوادث مربوط به درگیری های سلطان مسعود غزنوی با سلجوقیان را از نگاه یک مورخ سلجوقی می آورد و مباحث مربوط به این مسأله را تشریح می نماید. سپس روابط خلفای بغداد را با طغرل سلجوقی و مسأله ی ارسلان بساسیری را تشریح می کند.
نویسنده با توجه به نگرش خود، به حمایت از آل سلجوق در مقابله با خلفای فاطمی مصر می پردازد و چنین می نویسد: «چون خبر مراجعت طغرل بیک تازی به بساسیری رسید، بتعجیل تمام ببغداد آمد. مصاحب قراوش بن المقلد امیر مکه که پادشاه موصل بود و قراوش در آن با او مصاف و فتور برانگیختند و خلیفه را در حرم بحصار گرفتند با وی استجازت داشتند. آن گاه در حرم رفتند و رسوم حرمت فرو گذاشتند و رئیس الرؤسا که پیشکار و مدیر وقت بود، بصور عقل و وفور فضل و درایت و کفایت تمام آراسته، او را بزاری و خواری هر چه زشت تر بکشتند و خلیفه را به عزت بن مهارس حااکم حدیثه سپردند تا او را بعانه محبوس کرد و دارالخلافه را نهب و غارت کردند و در بغداد تا سه سال، سکه و خطبه بنام خلیفه مصر مقرر بود و بعد از آن واقعه آیتکین سلیمانی شحنه بغداد گریخته، بحلوان حلول کرد و از خلیفه به وی ملطفه ای رسید بنام طغرل بیک که الله الله مسلمانی را دریاب که دشمن غالب و مستولی شد و شعار قرامطه ظاهر گشت. چون این نامه، به طغرل بیک رسید و بر مضمون آن آگاهی یافت، در ساعت عبدالملک ابونصر کندری را فرمود تا جوابی مختصر به ایتکین بنویسد تا راه ها را نگاه دارد و مترصد و منتظر باشد که ما بر اثر نامه می رسیم، و این ملطفه بر خلیفه فرستد تا موجب سکون و ضمانت او شود... پس سلطان از عراق متوجه بغداد شد با سپاهی که از وطات ایشان زمین می لرزید و کوه از گرانی آلت و عدت ایشان می جنبید، و آن حادثه دریافت و بساسیری در مصاف بگرفت و سر او ببغداد فرستاد و طغرل بیک در ذی الحجه سنه احدی و خمسین و اربعمائه خلیفه را از عانه ببغداد آورد و سلطان بمقدمه بیامد و بباب النوی بجای حاجت بنشست، چون خلیفه رسید، سلطان لگام اسب او را گرفته تا در حجره برد...» این گوشه ای از روابط خلیفه با طغرل سلجوقی است که مؤلف کتاب، با نگرش خاص خود که یک نگرش کاملاً متضاد با خلفای فاطمی مصر است، به آن می پردازد و این نگاه می تواند مورد نقد قرار گیرد.
از نکات جالب این فصل از کتاب که در کم تر منبعی به آن پرداخته شده است، برتری جایگاه خلیفه نسبت به سلطان در نگاه نویسنده است. زیرا خلیفه بعد از آمدن سلطان به بغداد، از او نان پاره می خواهد که نوعی مالیات است و سلطان نیز قبول می کند و نان پاره را برای سلطان مقرر می کند.
مبحث دیگر این کتاب، ذکر تاریخ آلپ ارسلان بن چغربک است. در این بخش، نویسنده ابتدا به خصوصیات اخلاقی آلپ ارسلان می پردازد و چگونگی بر آمدن خواجه نظام الملک و بر افتادن عمید الملک کندری را می آورد. نصایح عمید الملک کندری به آلپ ارسلان و خواجه نظام الملک از نکات جالب این کتاب است که چنین آمده است: «.... عمیدالملک از کشنده خود یک زمان امان و مهلت خواست و وضوء بشرایط نیکو بساخت و چند رکعت نماز وداع بگذارد و گفت خون من بر تو حلال نیست اما من حلال می کنم بشرط آنکه با من سوگند خوری که چون فرمان بجای آوری و از قتل من فارغ شوی، حسبه الله از من پیغامی بسطان و خواجه برسانی. سلطان را بگوی که کندری گفت پس خجسته خدمتی و مبارک قتلی که از خدمت ملازمت درگاه شما مرا بود، از صحبت شما دنیا و آخرت یعنی طغرل بیک مرا برکشید و این جهان بمن داد تا بر آن حکم کردم و تو آن جهانم دادی بادراک درجه شهادت.
از خدمت شما مرا دنیا و آخرت حاصل شد و برای این نهج، سعادتی ممکن باشد، و خواجه را بگوی که مذموم بدعتی و زشت قاعده ای که در جهان آوردی بوزیر کشتن و غدر مکر کردن و عاقبت آن نیندیشیدی. می ترسم که این رسم ناستوده و مکروه و مذموم باولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد و از آن گاه باز یک وزیر بمرگ خود نمرد و سلطان آلپ ارسلان در جهانگیری سعی و بجوانب اطراف تاختن می برد...»
علاوه بر نثر شیوا و ادبی نویسنده، این متن به عنوان یک متن دست اول، تاریخ نگاری و تاریخ نگری عصر سلجوقی را به خوبی به تصویر می کشد و نشان می دهد که نگاه مورخان آن دوره به دیوانسالاری سلجوقی به چه صورت بوده است.
در این کتاب هم چنین موضوع اسارت آلپ ارسلان در شکارگاه و عدم آگاهی دشمن از این که فرد اسیر شده آلپ ارسلان است، به خوبی آمده است. مؤلف در این مقوله سیاست و کیاست خواجه نظام الملک را مورد بررسی قرار می دهد و با شرح چگونگی کشته شدن آلپ ارسلان به دست یوسف خوارزمی بحث را به پایان می رساند.
مبحث سوم کتاب در مورد به تخت نشستن ملکشاه سلجوقی است. نویسنده در مورد خصایل او چنین می آورد: «ملکشاه بن آلب ارسلان پادشاهی جبار و کامکار موافق بخت مساعد روزگار بود. جمله اسباب سلطنت در او مهیا و دولت مهنا مؤید بتایید آسمانی موفق بتوفیق ربانی. پدران او جهانگیری کردند و او جهانداری داشت. دولت نشاندند و او بر آن ثمر خورد. ایشان تخت و تاج سلطنت بستدند و او بر سر نهاد و قدم بر آن گذارد، و او قلاده عقد دولت و بهار جوانی و ملک و طراز کسوت پادشاهی رایت به حشمت اولیا منصور و اعداء دولت مقهور و سپاه مطیع و رعایا خشنود و بلاد معمور از تایید یمن دولت در میدان جهان، گوی سلطنت زد و اسب مراد و کامرانی تاخت و بر بساط بسیط ملک، شطرنج پادشاهی باخت. روی بهیچ طرف و مراد و مرامی ننهاد که وصول آن مقصود بحصول موصول نشد و از جمله اقبال و سعادات او آنکه وزیری چون نظام الملک داشت که مثل او دستوری، نادر افتد.»
از دیگر برجستگی های این کتاب این است که علی رغم نوشته شدن کتاب در دربار سلجوقی، ظهیرالدین نیشابوری به مزایا و معایب یک سلطان سلجوقی به دقت می پردازد، ولی وقتی سخن از تقابل دو سلسله به میان می آید، مؤلف جانب سلسله ی سلجوقی را می گیرد و با نثری شیوا، گزیده ای از بهترین حوادث دوره ی سلجوقیان بزرگ را در کتاب خود می آورد و عوامل برآمدن و برافتادن یک سلطان سلجوقی را در قابل کارآمدی و عدم کارآمدی دیوانسالاری بیان می کند.
نویسنده هم چنین از اختلافات داخلی بین سلاجقه بحث می کند و در مورد اختلافات قاورد با ملکشاه سلجوقی می نویسد:«.... اما طالبان ملک بسیار بودند و چون از دیار خراسان ببلاد عراق آمد خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان بقصد ملک گیری روی بعراق نهاده بود و جمله ممالک خود را مسلم دانسته، برظاهر قصبه کرج میان هر دو گروه ملاقات افتاد و تا سه شبانه روز مصاف کردند. عاقبت حشم قاورد با شیران کوه نتابید و قاورد منهزم شد و سببش آن بود که از خیل ملکشاه سواری بر شخصی از حشم قاورد زخمی زد که از کمرگاه نیمه بالای او بگذرانید، سر و دوش ها از او جدا شد و کفل و ران ها بر پشت اسب بماند. قاورد چون چنین زخمی مشاهده کرد، فرار بر قرار اختیار کرد و روی بهزیمت نهاد...» چنان که از این متن بر می آید، نویسنده از جانب شاه پیروز و رسمی سخن به میان می آورد و همواره در تاریخ نویسی خود، حق را به سلطان رسمی می دهد.
از دیگر مباحث مهم این کتاب، بیان عظمت امپراتوری سلجوقی در عصر ملکشاه و قدرت خواجه نظام الملک در اداره ی این امپراتوری است: «در احدی و سبعین و اربعمائه سلطان ملکشاه سمرقند را احضار کرد و بگرفت. خان سمرقند پیاده پیش اسب او کشیدند، خاک را ببوسید، سلطان جانش ببخشید و او را بسته همچنان باصفهان آورد و او را امارت داد و باز پس فرستاد و بوقت بازگشتن، چون لشکر سلطان از جیحون بگذشت، نظام الملک وجه اجرت ملاحان بر انطاکیه نوشت. ملاحان بدرگاه سلطان فریاد کردند که ای خداوند عالم، معیشت ما قومی درویشان از عبور این آب باشد. اگر از ما جوانی بانطاکیه رود، پیر باز آید. سلطان نظام الملک را گفت ای پدر این چه سریست؟ ما را در این دیار چندان قدرت دسترسی نیست که برات این درویشان بانطاکیه می باید کرد. نظام الملک گفت ای پادشاه ایشان را بانطاکیه رفتن احتیاج نیست. هم اینجا حواشی ما برات برز و نقد بازخرند. مراد برات بر آنجا، تعظیم و وسعت ملک و فسحت ولایات پادشاه عالم بود تا جهانیان بدانند که بسطت ملک و نفاذ حکم پادشاه از کجا تا کجاست. و گویند سلطان را بغایت خوش آمد...»
ارائه ی مباحثی در مورد مسأله ی جانشینی در سلسله ی سلجوقی و نقش زنان و وزراء در این امر در صورت ضعف شاه، از دیگر مواردی است که در این کتاب به خوبی به آن پرداخته شده است. نویسنده در مورد بر تخت نشستن بر کیارق بن ملکشاه چنین عنوان می کند که:« سلطان برکیارق پادشاهی بود خوشخوی و نیکو روی... چون پدرش ملکشاه وفات یافت، مهتر فرزندان او بود سیزده ساله و پدرش او را به ولیعهدی تعیین کرده بود و او در آن حالت به اصفهان بود و ترکان خاتون از سلطان پسری محمود نام داشت. بعد از وفات ملکشاه از خلیفه در خواست تا او را سلطنت دهد و بنام او خطبه خواند. خلیفه اجابت نمی کرد و گفت پسر طفلست و پادشاهی را نشاید. ترکان خاتون اموال فراوانی بذل و بخشش و ایثار کرده و پسری از آن خلیفه جعفر نام که مادرش مهلک خاتون بود، دختر سلطان ملکشاه که او را ترکان خاتون می پرورد و...، پیش از وفات ملکشاه در بازار اصفهان، آنجا که امروز مدرسه ملکه خاتونست، دارالخلافه ساخت و او را آنجا بنشاند و خلیفه از این حال مستعشر بود و مظنه آن نداشت. ترکان خاتون او را با پیش خلیفه فرستاد تا خلیفه التماس او را باجابت مقرون گردانید و بنام پسرش محمود خطبه کرد و ترکان خاتون، کربوغا را نهفته به اصفهان فرستاد بمواخدت برکیارق غلامان نظامی او را حمایت کردند و در شب از اصفهان بیرون بردند و به ساوه و آبه پناهیدند پیش جاندار کمشتکین که اتابک بود، تا اتابک آنجا بدارالملک ری آورد و بر تخت نشاند و ابومسلم رئیس تاج مرصع از بالای سر او بیاویخت و ده هزار مرد متفرق کرد و ترکان خاتون با پسر از بغداد به اصفهان آمد و شهر بر خویشتن حصار کرد و بر کیارق با آن همه لشکر بظاهر اصفهان فرود آمد...» از این گفته های نویسنده بر می آید که خلیفه، نقش مهمی در انتخاب جانشین سلطان داشته است ولی با وجود این، زیر بار هر نوع انتخابی نیز نمی رفته است و علی رغم فشار حرمسرا، باز نیروهای نظامی و دیوانسالاری در انتخاب جانشین دخالت می کرده اند.
مباحث مربوط تقابل سلجوقیان با اسماعیلیه از دیگر مواردی است که نویسنده به آن ها پرداخته و با نگاه مخالف نسبت به اسماعیلیه که برخاسته از نگاه غالب جامعه ی سلجوقی است، این مباحث را در کتاب خود آورده است. وی در مورد فعالیت احمد بن عطاش در اصفهان و شاهدژ آن جا نیز به صورت مفصل قلم فرسایی کرده ولی از دوره ی سنجر که مناسبات اسماعیلیه با سلجوقیان تا حدودی بهبود پیدا کرده، مؤلف در کتاب خود کم تر راجع به اسماعیلیان مطلبی نوشته است.
تقابل غزان با سلطان سنجر، از دیگر مباحث مهم این کتاب است. مؤلف به خاستگاه غزان و چگونگی تقابل آن ها با سلطان سنجر می پردازد و شرح خرابکاری های غزان در سراسر ایران را در کتاب می آورد.
نویسنده در ادامه ی مباحث کتاب به وقایع نگاری و ترتیب آمدن شاهان و جانشینی آن ها می پردازد و دلایل آمدن و رفتن شاهان سلجوقی را بیان می کند. وی فضای سیاسی را که یک سلطان سلجوقی در آن فعالیت سیاسی می کند، به خوبی به تصویر می کشد و در مورد اوضاع سیاسی دوران جلوس طغرل بن ارسلان بن طغرل می نویسد:« سلطان طغرل پادشاهی بود در آشیانه دولت بوجود آمده و در ریاض جاندار دولت و اقبال نشو و نما یافته، ملکی نایبوسیده بدو رسیده و کسوت سلطنت ناکوشیده پوشیده، از مهد بتخت تحویل کرده و از مکنت ادب بی تعب طلب بر مرکب سوار شده، در بند وعده ایام عشوه اعوام و تأثیر طالع و احکام نجوم نابوده، مریخ دولتش بی دانه بدام آمده و توسن ملکش بی فسار و لگام رام شده، رنج یاوگی نابرده و نان تاوگی ناخورده، بر سر خوان آراسته و خزانه پیراسته نشسته و این همه اقبال دولت، بفر معدلت و یمن تربیت و رای و رویت و تیغ جهانگیر کشورگشای اتابک اعظم نصره الدنیا و الدین محمد ایلدگز روی نموده که ملکی از دست رفته بود و ملکی در میان ولایت بر در یزد و اصفهان مقام ساخته، چون محمد بن طغل بن محمد بن ملکشاه و اصحاب اطراف عنان مقاومت مأخوذ گرفته، منتظر تقلب روزگار و تصاریف لیل و نهار بوده...»
بخش پایانی کتاب، ذیل سلجوقنامه ظهیری نیشابوری، تألیف ابوحامد محمد بن ابراهیم است که در سال 599 ق. نوشته شده است. این بخش مشتمل است بر تتمه و خاتمه ی تاریخ سلطان طغرل بن ارسلان سلجوقی که حوادث هشت سال و دو ماه سلطنت او را در بر می گیرد. نویسنده ی این ذیل بر این باور است که سلطان طغرل، پادشاهی با عدل و سیاست بود که در آل سلجوق شهره بود و عالم دوست و درویش نواز.
در ادامه مؤلف به حوادث مربوط به عصر طغرل می پردازد و درگیری های داخلی بین وزراء و ناکارآمدی امیران دربار طغرل را باز می گوید. وی در مورد پایان کار طغرل سوم می نویسد: «طغرل بری آمد و معین الدین وزیر را بگرفت و آوازه آمدن خوارزمشاه متواتر شد و از اتفاق بد و قضای آسمانی، سلطان همه روزه شراب می خورد و لشکریان در استجماع تهاون می نمودند و امراء معروف بعضی ملطفات بخوارزمشاه می نوشتند و او را بقصد سلطان اغراء می کردند تا در سنه مناقصه، روز پنجشنبه آخر ربیع الاول تسعین و خمسمائه، خوارزمشاه تکش با لشکری بیحد و عدد وحشمی بیحصر و مد بدروازه ری فرود آمد. طغرل از تهور و قضاء بد باندک مایه حشم مصاف داد. بر قلب مقدمه سپاه خوارزم زد بتنهایی، معاونت و موافقت سپاه او را تنها در میان گرفتند و چون نفس معدوده باخر رسید، هیچ حیله او را دفع نکند. اعدا و اضداد او را بر آن داشتند تا سر او را از تن جدا کرد و ببغداد فرستاد و تن او را در میان بازار ری بیاویخت....» به این ترتیب، کتاب با کشته شدن طغرل سوم به دست سلطان تکش به پایان می رسد.
از انتقادهایی که بر کتاب سلجوقنامه وارد است، این که ظهیرالدین به عمد خواسته تاریخش درباره ی سلاطینی باشد که ولی نعمت مستقیم او بودند ولی احتمال می رود منابع و مآخذ ارزنده ای هم در اختیار نداشته است و نویسنده ی کتاب با همه ی وابستگی به آلپ ارسلان، از تألیف ملک نامه بی اطلاع بوده است. به نظر می رسد ظهیرالدین تاریخ سلجوقیان را پیش از تشکیل امپراتوری آن ها، عملاً از روی تاریخ غزنویان می شناخته است و از این رو، منبع او یکی از تاریخ های غزنویان بوده است. (آشپولر و دیگران، 1380:88)
از مزایای این کتاب، علاوه بر نثر شیوای نویسنده در بیان مطالب، باید به نکات ارائه شده در مورد جغرافیایی تاریخی ایران در دوره ی سلجوقی اشاره کرد که نویسنده به خوبی در این کتاب آن ها را بررسی کرده و توانسته در صد صفحه، گزیده ای از تاریخ سلجوقیان را بیاورد، که در نوع خود جالب توجه است. نویسنده ی این کتاب علاوه بر مسایل تاریخی، قصد دارد کتابش نوعی اندرزنامه و سیاست نامه نیز باشد و بتواند مسایل خوب و بد را به سلاطین سلجوقی و سلسله های پس از آن گوشزد کند.
اما مهمترین ایراد این کتاب آن جا بروز می کند که مؤلف فقط به تاریخ سیاسی سلجوقیان پرداخته و می بینیم برخلاف کتاب های دیگر که در دوره ی سلجوقی نوشته شده است، تاریخ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در مباحث این کتابی جایگاهی ندارد.
مؤلف در این کتاب کم تر به مباحثی چون روابط خارجی سلجوقیان با ممالک هم جوار پرداخته است و سه شاخه ی مهم سلجوقیان را نیز به صورت مفصل در کتاب خود نیاورده است. و این عامل باعث می شود مطالعه کننده ی کتاب که آگاهی دست اول از سلسله ی سلجوقی ندارد، در فهم مطالب کتاب با مشکل مواجه شود. از سوی دیگر، کتاب به خوبی تصحیح نشده است. مصححین کتاب با آوردن پانویس می توانستند بسیاری از مباحثی مبهم را برای مخاطبان کتاب قابل فهم سازند. نویسنده ی کتاب در بسیاری از موارد، از محسنات سلاطین سلجوقی به ویژه در ابتدای هر بخش مطالب زیادی آورده است، ولی راجع به ظلم و ستمی که به مردم در اثر سیاست اقطاع سلاطین سلجوق می شد، سخنی به میان نیاورده است و به همین دلیل، کتابش بوی یک «شاه نامه» می دهد تا «مردم نامه».
1- اشپولر و دیگران (1380). تاریخنگاری در ایران. ترجمه ی یعقوب آژند. تهران: نشر گسترده.
2- اقبال آشتیانی، عباس (1364). تاریخ مغول از جمله چنگیز تا تشکیل دولت صفوی. تهران: امیرکبیر.
3- بیانی، شیرین (1379). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران. تهران: سمت.
4- نیشابوری، ظهیرالدین (1390). سلجوقنامه. تهران: اساطیر.
5- دستغیب، عبدالعلی (1367). هجوم اردوی مغول به ایران. تهران: انتشارات علم.
6. لمبتن، آن (1372). تداوم تحول در تاریخ میانه ایران. ترجمه ی یعقوب آژند، تهران: نشر نی.
7- لمبتون، آن. (1363). سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام. ترجمه ی یعقوب آژند. تهران: امیرکبیر.
8- مورگان، دیوید (1374). ایران در سده های میانه. ترجمه ی فرخ جوانمردیان. تهران: مؤسسه ی فرهنگی و انتشاراتی فروهر.
9- مورگان، دیوید (1373). ایران در قرون وسطی. ترجمه ی عباس مخبر. تهران: طرح نو.
منبع: نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 169
بدیهی است اطلاع از جزئیات تاریخ آل سلجوق و شعب آن در تاریخ ایران و سایر ممالک آسیای غربی، اهمیت مخصوصی دارد. مهم ترین کتاب در این خصوص که در دست است، همان کتاب معروف ابن اثیر است. آن مورخ بزرگ، اطلاعات خصوصی خود را با محتویات مشارب التجارب شمس الدین بیهقی و تاریخ ابن عبدالملک همدانی، تاریخ سلاجقه ی عماد کاتب و منتظم ابوالفرج بن جوزی در یک جا گرد آورده و معلومات بسیار نفیس ذی قیمتی در خصوص دول مختلفه ی سلاجقه در کتاب خود مندرج ساخته است که مورخان عرب، مانند بسط ابن جوزی، بیبرس منصوری، نویری، ذهبی و ابن خلدون همان اطلاعات ابن اثیر را خلاصه کرده اند. مهم ترین مأخذ فارسی تاریخ سلاجقه، زبده التواریخ حافظ ابرو، راحه الصدور راوندی و سلجوقنامه ی ظهیری هستند که در این نوشتار بررسی و واکاوی می شود.
در مجموع می توان گفت ورود ترکان سلجوقی، نشانه ی عصر جدیدی از تاریخ ایران است. پیش از قرن یازدهم، ترک هایی در صحنه حضور داشتند، همانند مملوک های خلیفه ی بغداد نظیر غزنویان، با استفاده از یک رشته جریانات داخلی خود، قدرت را به دست گرفتند. در مورد سلجوقیان، وضعیت متفاوت بود. آن ها ایران را تصرف کردند و سرزمین های دیگری را نیز از سرحدات دارالاسلام به اشغال خود درآوردند. سلجوقیان هنوز هم چادرنشین بودند و هنوز هم نظام قبیله ای داشتند. این پیروزی آن ها، نشانه ی آغاز دوران حاکمیت ترک ها بر ایران بود، دورانی که تا اوایل سده ی شانزدهم و به عبارتی حتی تا سال 1925 تداوم یافت. (مورگان، 1374: 37)
سلجوقیان قبیله ای از ترک های اوغز بودند که به نام رهبر خود، سلجوق نامیده شدند. نخستین اطلاعی که از آن ها داریم، مربوط به نیمه ی دوم قرن دهم است که در بخش سفلای حوزه ی آبریز رودخانه ی سیردریا در آسیای مرکزی و دقیقاً در سرحدات دارالاسلام زندگی می کردند. مقارن با همین ایام بود که در نتیجه ی فعالیت های تبلیغی صوفیان سیاحت گر، به اسلام گرویدند. این قبیل صوفیان، نوعی آیین عرفانی شخصی و عاطفی را تبلیغ می کردند. (مورگان، 1373: 36)
ماهیت حرکت غزانی که سلجوقیان رهبر آن ها بودند، در حد یک کوچ ایلیاتی کوچک بود. دقاق، جد اعلای خاندان سلجوقی و فرزند او، سلجوق، گویا در آغاز در خدمت یبغو، خان ترکان قرلق قرار داشتند. اختلاف با یبغو، باعث جدایی سلجوق از آن ها شد. سلجوق با خدم و خشم خود به جند فرار کرد. خاندان سلجوقی در سال های نخستین قرن پنجم هجری قمری در همان جا به اسلام گرویدند.
(لمبتن، 1372: 11)
از نظر تاریخ نگاری، دوره ی سلجوقیان به رغم چند بررسی مختصر و مفید، هنوز منتظر پژوهشگر و مورخ جامعه نگری است که نقش و سهم آن ها را در جهان اسلام مورد بررسی قرار دهد. (اشپولر و دیگران، 1380: 65) در ایران هم چند کتاب به زبان فارسی در مورد سلجوقیان تألیف شده که به نظر می رسد علم رغم برخی از برجستگی ها که تعدادی از این کتاب ها دارا هستند، لازم است تألیفات بیش تری در این زمینه صورت گیرد.
کتاب سلجوقنامه ی ظهیر الدین نیشابوری که در دست بررسی است، از جمله منابع دست اول تاریخی است که در زمینه ی تاریخ سلجوقیان به زبان فارسی نوشته شده است.
این کتاب با ستایش خداوند منان و صفات جلیله ی او شروع می شود. مؤلف با استفاده از ادبیات آن زمان، این گونه نوشته است: « سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله و تقدس اسمائه که موصوفست ذات بزرگوار او بیقاء قدم، و منزه است صفات او از نقص حدوث و عدم، موجد کارخانه ای که سقف آن عرش افلاکست و صانع الوانی که فرش و طرح آن بساط خاک، آن خداوندی که نیست و هست ایجاد و آثار صنع قدرت اوست، و درود بر سید ثقلین و صاحب قاب قوسین که شرع او شایع رسل امم را فسخ کرد و حکم نافذ او احکام عرب و عجم نسخ، و سلام و تحیت فراوان بر یاران و اهل بیت او که مصابیح ممالک تقوی و مفاتیح ابواب ارشاد و هدی بودند. بباید دانست که برگزیدگان خلائق ملائکه مقرب و انبیاء و امامان دین و پادشاهان عادلند و هر صنفی را مرتبه و درجه ای هست و مقربان حضرت قدس و ساکنان روضه انس و انبیاء و اوصیا واسطه اند...»
در ادامه، نویسنده به وصف آل سلجوق و مزایای آن ها بر سلاطین و شاهان قدیم تر
می پردازد: «... در مدت ایام و سیرت پادشاهان عراق و خراسان طاهریه و صفاریه و سامانیه و غرچقیه و دیالمه و غوریه و سلجوقیه، سلاطین بزرگوارتر و بر رعیت مشفق تر از آل سلجوق نبودند و چندان خیرات که در دولت سلاطین ظاهر و انشاء گشت، از احیای معالم دین و تشیید قواعد مسلمانی و بناهای مساجد و رباطات و قناطر و ادرار و افطار و اوقاف که بر علما و سادات و زهاد و ابرار که در هیچ روزگار نبوده و آثار آن در ممالک اسلام ظاهر است و اجتهادی که فرموده در غزوه کفار و دفع و قهر اشرار وسیعی که بایام دولت خلفا کرده اند بر روی روزگار و صفحه جبین لیل و نهار باقیست، پس ملوک روزگار را باداب و سیر پسندیده ایشان اقتدا کردن سبب تأکید دین و دولت و تأسیس قوائد مملکت باشد.»
نویسنده ی کتاب، دلیل اصلی قرابت سلجوقیان با سلطان محمود غزنوی را استفاده ی سلطان محمود از این نیروها برای غزوات جدید می داند و در این ارتباط می آورد: «محمود مدتی در قعر این بحث غواصی می کرد تا رأی زرین اقتضای آن کرد که به مطالعه و مشاهده ایلکخان بجانب بخارا نهضت نمود و سفیری چرب زبان بایشان فرستاد و پیغام داد که ما همواره بدیار سند و اقاصی هند عزیمت غزو می افتد و در بلاد اسلام موافقت ها و مرافقت ما می نمایند. از کمال خرد و کاردانی و کفایت و شهامت شما عجب داشته می آید که بحکم مجاورت و حق همسایگی هیچ وقت از شما فوجی باحراز چنین سعادت حق مبادرت ننمودند و از جانب ما التماس نکردند. معهذا ما را بدوستی و مصادقت شما رغبتی تمامست و چون بعد مسافت بقرب مبدل شد، باید که مقدم و سرور شما عزیمت حضرت مصمم کند تا آنچه مصلحت و مقتضی وقت باشد، استماع کرده با خلیع پادشاهانه مراجعت نماید. چون پیغام سفیر بایشان رسید، اسرائیل را که مقدم ایشان بود با ده هزار سوار گزیده غزیمت خدمت سلطان جزم کرد. سلطان چون وصول ایشان استماع نمود، باز رسول فرستاد که حالا ما را بمددی حاجت نیست، جریده بیایید که مقصود دیدار است و گفتار و استظهاری که از جانبین برود بر وفق امر و امتثال فرمان. اسرائیل با سیصد نفر از جوانان خوش منظر بگزید و بحضرت آمد. فرزند خود، ابولفوارس قتلمش را با خود بیاورد. چون بشرف تقبیل ببارگاه مستعد گشتند، سلطان او را ترحیب و اکرام تمام کرد و با خویشتن در گوشه ای نشاند بالای تمام امرا. پس مجلس بزم بیاراستند. چون شرابی ارغوانی با استماع آواز غنی پیمودند، در اثناء محاوره و مناقصه سلطان از او استکشاف می نماید که ما را هر وقت بجانب سند بغزای کفار مبادرت می باید نمود و بلاد خراسان مهمل و معطل می ماند، توقع جانب شما آنست که میان جانبین عقدی و استظهاری باشد تا اگر وقتی از طرف خصمی قوی پیدا آید، باستمداد حاجت افتد، شما معونت دریغ ندارید. اسراییل بپاسخ می گوید که از ما در بندگی سلطان تأخیر و تقصیری نباشد. محمود می گوید اگر وقتی ما را بلشکری حاجت افتد، شما معاونت دریغ ندارید. اسرائیل بپاسخ می گوید که از ما در بندگی سلطان تأخیر و تقصیری نباشد. محمود می گوید اگر وقتی ما را بلشکری حاجت افتد، چند مقدار مدد توانید نمود...» نویسنده ی این منبع دست اول، با دقت تمام، حوادث مربوط به درگیری های سلطان مسعود غزنوی با سلجوقیان را از نگاه یک مورخ سلجوقی می آورد و مباحث مربوط به این مسأله را تشریح می نماید. سپس روابط خلفای بغداد را با طغرل سلجوقی و مسأله ی ارسلان بساسیری را تشریح می کند.
نویسنده با توجه به نگرش خود، به حمایت از آل سلجوق در مقابله با خلفای فاطمی مصر می پردازد و چنین می نویسد: «چون خبر مراجعت طغرل بیک تازی به بساسیری رسید، بتعجیل تمام ببغداد آمد. مصاحب قراوش بن المقلد امیر مکه که پادشاه موصل بود و قراوش در آن با او مصاف و فتور برانگیختند و خلیفه را در حرم بحصار گرفتند با وی استجازت داشتند. آن گاه در حرم رفتند و رسوم حرمت فرو گذاشتند و رئیس الرؤسا که پیشکار و مدیر وقت بود، بصور عقل و وفور فضل و درایت و کفایت تمام آراسته، او را بزاری و خواری هر چه زشت تر بکشتند و خلیفه را به عزت بن مهارس حااکم حدیثه سپردند تا او را بعانه محبوس کرد و دارالخلافه را نهب و غارت کردند و در بغداد تا سه سال، سکه و خطبه بنام خلیفه مصر مقرر بود و بعد از آن واقعه آیتکین سلیمانی شحنه بغداد گریخته، بحلوان حلول کرد و از خلیفه به وی ملطفه ای رسید بنام طغرل بیک که الله الله مسلمانی را دریاب که دشمن غالب و مستولی شد و شعار قرامطه ظاهر گشت. چون این نامه، به طغرل بیک رسید و بر مضمون آن آگاهی یافت، در ساعت عبدالملک ابونصر کندری را فرمود تا جوابی مختصر به ایتکین بنویسد تا راه ها را نگاه دارد و مترصد و منتظر باشد که ما بر اثر نامه می رسیم، و این ملطفه بر خلیفه فرستد تا موجب سکون و ضمانت او شود... پس سلطان از عراق متوجه بغداد شد با سپاهی که از وطات ایشان زمین می لرزید و کوه از گرانی آلت و عدت ایشان می جنبید، و آن حادثه دریافت و بساسیری در مصاف بگرفت و سر او ببغداد فرستاد و طغرل بیک در ذی الحجه سنه احدی و خمسین و اربعمائه خلیفه را از عانه ببغداد آورد و سلطان بمقدمه بیامد و بباب النوی بجای حاجت بنشست، چون خلیفه رسید، سلطان لگام اسب او را گرفته تا در حجره برد...» این گوشه ای از روابط خلیفه با طغرل سلجوقی است که مؤلف کتاب، با نگرش خاص خود که یک نگرش کاملاً متضاد با خلفای فاطمی مصر است، به آن می پردازد و این نگاه می تواند مورد نقد قرار گیرد.
از نکات جالب این فصل از کتاب که در کم تر منبعی به آن پرداخته شده است، برتری جایگاه خلیفه نسبت به سلطان در نگاه نویسنده است. زیرا خلیفه بعد از آمدن سلطان به بغداد، از او نان پاره می خواهد که نوعی مالیات است و سلطان نیز قبول می کند و نان پاره را برای سلطان مقرر می کند.
مبحث دیگر این کتاب، ذکر تاریخ آلپ ارسلان بن چغربک است. در این بخش، نویسنده ابتدا به خصوصیات اخلاقی آلپ ارسلان می پردازد و چگونگی بر آمدن خواجه نظام الملک و بر افتادن عمید الملک کندری را می آورد. نصایح عمید الملک کندری به آلپ ارسلان و خواجه نظام الملک از نکات جالب این کتاب است که چنین آمده است: «.... عمیدالملک از کشنده خود یک زمان امان و مهلت خواست و وضوء بشرایط نیکو بساخت و چند رکعت نماز وداع بگذارد و گفت خون من بر تو حلال نیست اما من حلال می کنم بشرط آنکه با من سوگند خوری که چون فرمان بجای آوری و از قتل من فارغ شوی، حسبه الله از من پیغامی بسطان و خواجه برسانی. سلطان را بگوی که کندری گفت پس خجسته خدمتی و مبارک قتلی که از خدمت ملازمت درگاه شما مرا بود، از صحبت شما دنیا و آخرت یعنی طغرل بیک مرا برکشید و این جهان بمن داد تا بر آن حکم کردم و تو آن جهانم دادی بادراک درجه شهادت.
از خدمت شما مرا دنیا و آخرت حاصل شد و برای این نهج، سعادتی ممکن باشد، و خواجه را بگوی که مذموم بدعتی و زشت قاعده ای که در جهان آوردی بوزیر کشتن و غدر مکر کردن و عاقبت آن نیندیشیدی. می ترسم که این رسم ناستوده و مکروه و مذموم باولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد و از آن گاه باز یک وزیر بمرگ خود نمرد و سلطان آلپ ارسلان در جهانگیری سعی و بجوانب اطراف تاختن می برد...»
علاوه بر نثر شیوا و ادبی نویسنده، این متن به عنوان یک متن دست اول، تاریخ نگاری و تاریخ نگری عصر سلجوقی را به خوبی به تصویر می کشد و نشان می دهد که نگاه مورخان آن دوره به دیوانسالاری سلجوقی به چه صورت بوده است.
در این کتاب هم چنین موضوع اسارت آلپ ارسلان در شکارگاه و عدم آگاهی دشمن از این که فرد اسیر شده آلپ ارسلان است، به خوبی آمده است. مؤلف در این مقوله سیاست و کیاست خواجه نظام الملک را مورد بررسی قرار می دهد و با شرح چگونگی کشته شدن آلپ ارسلان به دست یوسف خوارزمی بحث را به پایان می رساند.
مبحث سوم کتاب در مورد به تخت نشستن ملکشاه سلجوقی است. نویسنده در مورد خصایل او چنین می آورد: «ملکشاه بن آلب ارسلان پادشاهی جبار و کامکار موافق بخت مساعد روزگار بود. جمله اسباب سلطنت در او مهیا و دولت مهنا مؤید بتایید آسمانی موفق بتوفیق ربانی. پدران او جهانگیری کردند و او جهانداری داشت. دولت نشاندند و او بر آن ثمر خورد. ایشان تخت و تاج سلطنت بستدند و او بر سر نهاد و قدم بر آن گذارد، و او قلاده عقد دولت و بهار جوانی و ملک و طراز کسوت پادشاهی رایت به حشمت اولیا منصور و اعداء دولت مقهور و سپاه مطیع و رعایا خشنود و بلاد معمور از تایید یمن دولت در میدان جهان، گوی سلطنت زد و اسب مراد و کامرانی تاخت و بر بساط بسیط ملک، شطرنج پادشاهی باخت. روی بهیچ طرف و مراد و مرامی ننهاد که وصول آن مقصود بحصول موصول نشد و از جمله اقبال و سعادات او آنکه وزیری چون نظام الملک داشت که مثل او دستوری، نادر افتد.»
از دیگر برجستگی های این کتاب این است که علی رغم نوشته شدن کتاب در دربار سلجوقی، ظهیرالدین نیشابوری به مزایا و معایب یک سلطان سلجوقی به دقت می پردازد، ولی وقتی سخن از تقابل دو سلسله به میان می آید، مؤلف جانب سلسله ی سلجوقی را می گیرد و با نثری شیوا، گزیده ای از بهترین حوادث دوره ی سلجوقیان بزرگ را در کتاب خود می آورد و عوامل برآمدن و برافتادن یک سلطان سلجوقی را در قابل کارآمدی و عدم کارآمدی دیوانسالاری بیان می کند.
نویسنده هم چنین از اختلافات داخلی بین سلاجقه بحث می کند و در مورد اختلافات قاورد با ملکشاه سلجوقی می نویسد:«.... اما طالبان ملک بسیار بودند و چون از دیار خراسان ببلاد عراق آمد خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان بقصد ملک گیری روی بعراق نهاده بود و جمله ممالک خود را مسلم دانسته، برظاهر قصبه کرج میان هر دو گروه ملاقات افتاد و تا سه شبانه روز مصاف کردند. عاقبت حشم قاورد با شیران کوه نتابید و قاورد منهزم شد و سببش آن بود که از خیل ملکشاه سواری بر شخصی از حشم قاورد زخمی زد که از کمرگاه نیمه بالای او بگذرانید، سر و دوش ها از او جدا شد و کفل و ران ها بر پشت اسب بماند. قاورد چون چنین زخمی مشاهده کرد، فرار بر قرار اختیار کرد و روی بهزیمت نهاد...» چنان که از این متن بر می آید، نویسنده از جانب شاه پیروز و رسمی سخن به میان می آورد و همواره در تاریخ نویسی خود، حق را به سلطان رسمی می دهد.
از دیگر مباحث مهم این کتاب، بیان عظمت امپراتوری سلجوقی در عصر ملکشاه و قدرت خواجه نظام الملک در اداره ی این امپراتوری است: «در احدی و سبعین و اربعمائه سلطان ملکشاه سمرقند را احضار کرد و بگرفت. خان سمرقند پیاده پیش اسب او کشیدند، خاک را ببوسید، سلطان جانش ببخشید و او را بسته همچنان باصفهان آورد و او را امارت داد و باز پس فرستاد و بوقت بازگشتن، چون لشکر سلطان از جیحون بگذشت، نظام الملک وجه اجرت ملاحان بر انطاکیه نوشت. ملاحان بدرگاه سلطان فریاد کردند که ای خداوند عالم، معیشت ما قومی درویشان از عبور این آب باشد. اگر از ما جوانی بانطاکیه رود، پیر باز آید. سلطان نظام الملک را گفت ای پدر این چه سریست؟ ما را در این دیار چندان قدرت دسترسی نیست که برات این درویشان بانطاکیه می باید کرد. نظام الملک گفت ای پادشاه ایشان را بانطاکیه رفتن احتیاج نیست. هم اینجا حواشی ما برات برز و نقد بازخرند. مراد برات بر آنجا، تعظیم و وسعت ملک و فسحت ولایات پادشاه عالم بود تا جهانیان بدانند که بسطت ملک و نفاذ حکم پادشاه از کجا تا کجاست. و گویند سلطان را بغایت خوش آمد...»
مباحث مربوط تقابل سلجوقیان با اسماعیلیه از دیگر مواردی است که نویسنده به آن ها پرداخته و با نگاه مخالف نسبت به اسماعیلیه که برخاسته از نگاه غالب جامعه ی سلجوقی است، این مباحث را در کتاب خود آورده است. وی در مورد فعالیت احمد بن عطاش در اصفهان و شاهدژ آن جا نیز به صورت مفصل قلم فرسایی کرده ولی از دوره ی سنجر که مناسبات اسماعیلیه با سلجوقیان تا حدودی بهبود پیدا کرده، مؤلف در کتاب خود کم تر راجع به اسماعیلیان مطلبی نوشته است.
تقابل غزان با سلطان سنجر، از دیگر مباحث مهم این کتاب است. مؤلف به خاستگاه غزان و چگونگی تقابل آن ها با سلطان سنجر می پردازد و شرح خرابکاری های غزان در سراسر ایران را در کتاب می آورد.
نویسنده در ادامه ی مباحث کتاب به وقایع نگاری و ترتیب آمدن شاهان و جانشینی آن ها می پردازد و دلایل آمدن و رفتن شاهان سلجوقی را بیان می کند. وی فضای سیاسی را که یک سلطان سلجوقی در آن فعالیت سیاسی می کند، به خوبی به تصویر می کشد و در مورد اوضاع سیاسی دوران جلوس طغرل بن ارسلان بن طغرل می نویسد:« سلطان طغرل پادشاهی بود در آشیانه دولت بوجود آمده و در ریاض جاندار دولت و اقبال نشو و نما یافته، ملکی نایبوسیده بدو رسیده و کسوت سلطنت ناکوشیده پوشیده، از مهد بتخت تحویل کرده و از مکنت ادب بی تعب طلب بر مرکب سوار شده، در بند وعده ایام عشوه اعوام و تأثیر طالع و احکام نجوم نابوده، مریخ دولتش بی دانه بدام آمده و توسن ملکش بی فسار و لگام رام شده، رنج یاوگی نابرده و نان تاوگی ناخورده، بر سر خوان آراسته و خزانه پیراسته نشسته و این همه اقبال دولت، بفر معدلت و یمن تربیت و رای و رویت و تیغ جهانگیر کشورگشای اتابک اعظم نصره الدنیا و الدین محمد ایلدگز روی نموده که ملکی از دست رفته بود و ملکی در میان ولایت بر در یزد و اصفهان مقام ساخته، چون محمد بن طغل بن محمد بن ملکشاه و اصحاب اطراف عنان مقاومت مأخوذ گرفته، منتظر تقلب روزگار و تصاریف لیل و نهار بوده...»
بخش پایانی کتاب، ذیل سلجوقنامه ظهیری نیشابوری، تألیف ابوحامد محمد بن ابراهیم است که در سال 599 ق. نوشته شده است. این بخش مشتمل است بر تتمه و خاتمه ی تاریخ سلطان طغرل بن ارسلان سلجوقی که حوادث هشت سال و دو ماه سلطنت او را در بر می گیرد. نویسنده ی این ذیل بر این باور است که سلطان طغرل، پادشاهی با عدل و سیاست بود که در آل سلجوق شهره بود و عالم دوست و درویش نواز.
در ادامه مؤلف به حوادث مربوط به عصر طغرل می پردازد و درگیری های داخلی بین وزراء و ناکارآمدی امیران دربار طغرل را باز می گوید. وی در مورد پایان کار طغرل سوم می نویسد: «طغرل بری آمد و معین الدین وزیر را بگرفت و آوازه آمدن خوارزمشاه متواتر شد و از اتفاق بد و قضای آسمانی، سلطان همه روزه شراب می خورد و لشکریان در استجماع تهاون می نمودند و امراء معروف بعضی ملطفات بخوارزمشاه می نوشتند و او را بقصد سلطان اغراء می کردند تا در سنه مناقصه، روز پنجشنبه آخر ربیع الاول تسعین و خمسمائه، خوارزمشاه تکش با لشکری بیحد و عدد وحشمی بیحصر و مد بدروازه ری فرود آمد. طغرل از تهور و قضاء بد باندک مایه حشم مصاف داد. بر قلب مقدمه سپاه خوارزم زد بتنهایی، معاونت و موافقت سپاه او را تنها در میان گرفتند و چون نفس معدوده باخر رسید، هیچ حیله او را دفع نکند. اعدا و اضداد او را بر آن داشتند تا سر او را از تن جدا کرد و ببغداد فرستاد و تن او را در میان بازار ری بیاویخت....» به این ترتیب، کتاب با کشته شدن طغرل سوم به دست سلطان تکش به پایان می رسد.
نقد و نظر
این کتاب علی رغم نقاط قوت و ضعفی که دارد، باید عنوان کرد نویسنده ی کتاب ایرانی بود و جز نویسندگان ایرانی، کسی او را نمی شناخت. ظهیرالدین نیشابوری در زمان حکومت آلپ ارسلان که معلم سلطان بود، درصدد تألیف سلجوقنامه برآمد. اما تألیف آن اندکی پس از حکومت طغرل یعنی جانشین آلپ ارسلان و آخرین سلجوقیان ایران پایان یافت. مدت ها گمان می رفت که متن اصلی سلجوقنامه از بین رفته است و درنتیجه باید به جای آن به سراغ متن دیگری از آن رفت که راوندی شخصیت دیگری از همان گروه- در ابتدای سده ی هفتم/ سیزدهم- را با افزوده هایی به متن اصلی در راحه الصدور آورده است. اما بدون تردید کتاب ظهیرالدین با وجود پاره ای بی دقتی ها، متنی بهتر از متن رواندی در اختیار ما قرارمی دهد و این برتری، در بیان جزئیات نبرد ملازگرد نمایان تر است.از انتقادهایی که بر کتاب سلجوقنامه وارد است، این که ظهیرالدین به عمد خواسته تاریخش درباره ی سلاطینی باشد که ولی نعمت مستقیم او بودند ولی احتمال می رود منابع و مآخذ ارزنده ای هم در اختیار نداشته است و نویسنده ی کتاب با همه ی وابستگی به آلپ ارسلان، از تألیف ملک نامه بی اطلاع بوده است. به نظر می رسد ظهیرالدین تاریخ سلجوقیان را پیش از تشکیل امپراتوری آن ها، عملاً از روی تاریخ غزنویان می شناخته است و از این رو، منبع او یکی از تاریخ های غزنویان بوده است. (آشپولر و دیگران، 1380:88)
از مزایای این کتاب، علاوه بر نثر شیوای نویسنده در بیان مطالب، باید به نکات ارائه شده در مورد جغرافیایی تاریخی ایران در دوره ی سلجوقی اشاره کرد که نویسنده به خوبی در این کتاب آن ها را بررسی کرده و توانسته در صد صفحه، گزیده ای از تاریخ سلجوقیان را بیاورد، که در نوع خود جالب توجه است. نویسنده ی این کتاب علاوه بر مسایل تاریخی، قصد دارد کتابش نوعی اندرزنامه و سیاست نامه نیز باشد و بتواند مسایل خوب و بد را به سلاطین سلجوقی و سلسله های پس از آن گوشزد کند.
اما مهمترین ایراد این کتاب آن جا بروز می کند که مؤلف فقط به تاریخ سیاسی سلجوقیان پرداخته و می بینیم برخلاف کتاب های دیگر که در دوره ی سلجوقی نوشته شده است، تاریخ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در مباحث این کتابی جایگاهی ندارد.
مؤلف در این کتاب کم تر به مباحثی چون روابط خارجی سلجوقیان با ممالک هم جوار پرداخته است و سه شاخه ی مهم سلجوقیان را نیز به صورت مفصل در کتاب خود نیاورده است. و این عامل باعث می شود مطالعه کننده ی کتاب که آگاهی دست اول از سلسله ی سلجوقی ندارد، در فهم مطالب کتاب با مشکل مواجه شود. از سوی دیگر، کتاب به خوبی تصحیح نشده است. مصححین کتاب با آوردن پانویس می توانستند بسیاری از مباحثی مبهم را برای مخاطبان کتاب قابل فهم سازند. نویسنده ی کتاب در بسیاری از موارد، از محسنات سلاطین سلجوقی به ویژه در ابتدای هر بخش مطالب زیادی آورده است، ولی راجع به ظلم و ستمی که به مردم در اثر سیاست اقطاع سلاطین سلجوق می شد، سخنی به میان نیاورده است و به همین دلیل، کتابش بوی یک «شاه نامه» می دهد تا «مردم نامه».
1- اشپولر و دیگران (1380). تاریخنگاری در ایران. ترجمه ی یعقوب آژند. تهران: نشر گسترده.
2- اقبال آشتیانی، عباس (1364). تاریخ مغول از جمله چنگیز تا تشکیل دولت صفوی. تهران: امیرکبیر.
3- بیانی، شیرین (1379). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران. تهران: سمت.
4- نیشابوری، ظهیرالدین (1390). سلجوقنامه. تهران: اساطیر.
5- دستغیب، عبدالعلی (1367). هجوم اردوی مغول به ایران. تهران: انتشارات علم.
6. لمبتن، آن (1372). تداوم تحول در تاریخ میانه ایران. ترجمه ی یعقوب آژند، تهران: نشر نی.
7- لمبتون، آن. (1363). سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام. ترجمه ی یعقوب آژند. تهران: امیرکبیر.
8- مورگان، دیوید (1374). ایران در سده های میانه. ترجمه ی فرخ جوانمردیان. تهران: مؤسسه ی فرهنگی و انتشاراتی فروهر.
9- مورگان، دیوید (1373). ایران در قرون وسطی. ترجمه ی عباس مخبر. تهران: طرح نو.
منبع: نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 169
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}